loading...
شعر طنز
علیرضا بازدید : 65 جمعه 05 مهر 1392 نظرات (0)


باز ظــــهر آمد و ما سیب زمینی
  داریم

بر بری با دو سه تا سیب زمینی  داریــم

ازهمان وقت که مرغ از سر این سفره پرید

جای آن تخم طلا سیب زمینی داریم

من که کلا کپـــــی  سیب زمیــنی شده ام

بس که هر روز غـذا  سیب زمینی داریم

می روم  دوش بگیـــرم که زنم می گوید

مصطفی زود در آ سیــــب زمینی داریم

از سر مِهــر دو تا مشت به در می کوبد

که کجایی دِ  بیا سیب زمیـــــــنی داریم

راه و بی راه، صـــدا می زند آیا مُردی

سفره را چیـــده ام آ سیب زمینی داریم

جیغ او در همه ی جمجمه ام می پیچد

که غدا یخ شده هان سیب زمینی داریم

جمعه یک سر به رفیقم زدم و وقتی که

پاشدم، گفت کجا سیب زمیـــــنی داریـم

خانه ی عمه  که بودیم  تعارف می کرد

که بمانــــید شما، سیـــب زمیــنی داریم

باجناقم افه می آمد و می گفت که ما

تخم مرغ و کره با سیب زمینی  داریم

دخترم گفت که من قیمه پلو می خواهم

علتش چیست ؟ چرا سیب زمینی داریم

گفتم  ای دخترکم برهه ی ما حساس است

تا چنین است لذا سیب زمینی داریم

حرف از آینده ی خوبی است ولی تا آن وقت

ما فقط اشکنه یا سیب زمینی داریم

مصطفی مشایخی

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلام دوستان.من قصد دارم در این سایت به جمع آوری اشعار طنز از شاعران معاصر بپردازمو امیدوارم که شما نیز از ما حمایت کنید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    آیا عملکرد این وبلاگ را می پسندید؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 46
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 29
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 33
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 44
  • بازدید ماه : 37
  • بازدید سال : 388
  • بازدید کلی : 5,578
  • کدهای اختصاصی

    كد موسيقي براي وبلاگ

    هدایت به بالا

    کد هدایت به بالا

    کد آمارگیر

    تماس با ما
    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت
    کد جست و جوی گوگل پرتال جامع فرهنگی اطلاع رسانی راسخون