loading...
شعر طنز
علیرضا بازدید : 37 جمعه 05 مهر 1392 نظرات (0)

به زمین و زمان بدهكاریم
هم به این، هم به آن بدهكاریم

به رضا قهوه‌چى كه ریزد چاى
دو عدد استكان بدهكاریم

به على ساربان كه معروف است
شتر كاروان بدهكاریم

شاخى از شاخهاى دیو سفید
به یل سیستان بدهكاریم

مثل فرخ لقا كه دارد خال
به امیرارسلان بدهكاریم

نیست ما را ستارهاى، اى دوست
كه به هفت آسمان بدهكاریم

مبلغى هم به بانك كارگران
شعبه طالقان بدهكاریم

این دوتا دیگ را و قالى را
به فلان و فلان بدهكاریم

دو عدد برگ خشك و خالى هم
ما به فصل خزان بدهكاریم

هم به تبریز و مشهد و اهواز
هم قم و اصفهان بدهكاریم!

به مجلات هفتگى، چندین
مطلب و داستان بدهكاریم

قلك بچه‌ها به یغما رفت
ما به این كودكان بدهكاریم

مبلغى هم كرایه خانه به این
موجر بدزبان بدهكاریم

عمران صلاحی

علیرضا بازدید : 41 یکشنبه 31 شهریور 1392 نظرات (0)

وقتی که موضوع خنده‌داری نیست
وقتی روی هیچ‌کسی فشاری نیست

وقتی تابستونه و گرمه هوا
توی هیچ مدرسه‌ای بخاری نیست

وقتی پاییزِ گذشته رفته و
صحبت از وعده‌های بهاری نیست

وقتی نزدیکه زمستون برسه
ولی سوز و سرما اضطراری نیست

وقتی چارهزارتومن چیزی به جز
دو برابرِ دو تا هزاری نیست

وقتی صد تا سِنت، حتی یه‌قّرون
بیشتر از یه ‌دونه یک‌دلاری نیست

وقتی باجناق برای باجناق
چیزی غیر جاری واسه جاری نیست

وقتی چه‌چه قناری بی‌گمان
چه‌چهِ چیزی به‌جز قناری نیست

وقتی که آلبومای علیرضا
مال هیشکی غیر افتخاری نیست

وقتی که هر کسی که کاری داره
می‌دونه دروغه اینکه کاری نیست

وقتی اون که توی حزب توسعه‌س
همزمان
  تو حزب پایداری نیست

وقتی که ملکایی که تجاری‌اَن
نمی‌تونی بگی که تجاری نیست

وقتی اونقد همه پول در میارن
که اگر بخوای تو دربیاری نیست

وقتی اونقد شده خدمت که دیگه
جایی که تو خدمتی بزاری نیست

وقتی که چیزی رو که می‌شه شمرد
مطمئنا چیز بیشماری نیست

وقتی که عروسی که بله می‌گه
منظورش چیزی به‌غیر آری نیست

وقتی هرجا که نباشه گیر و دار
مطمئنا اونجا گیر و داری نیست

وقتی اینقد همه‌چی منطقیه
وقتی که هیچ‌ چیز خنده‌داری نیست

باز آدم ممکنه خنده‌ش بگیره
خندیدن یه امر اختیاری نیست

مهدی استاد احمد

 

علیرضا بازدید : 68 یکشنبه 31 شهریور 1392 نظرات (0)

آثار نظم و نثر مرا بعدِ مرگ   من

بیکارها  به  دفتر آموزه می نهند

خرمهره های دکّه ی طبعی علیل   را

درگنجه چون زمرّدو فیروزه می نهند

هر قطعه ای که اشتلمش بود بیشتـر

رندانه در حواشی ارجوزه  می نهند

در خانواده عائله آن را چو چاشنی

در لابلای  خنده ی هر روزه می نهند

در پرسه ی شبانه ی خود بهرسدّ جوع

سگهای نابکار بر آن پوزه می نهند

القصّه کتره های روانسود بنده  را

در موزه گر نشدبه درِکوزه می نهند

عباس خوش عمل کاشانی

 

علیرضا بازدید : 47 یکشنبه 31 شهریور 1392 نظرات (0)

قرن‌ها پيش توي جابلقا                  مي‌شد اغلب سر اتول دعوا

هيچ خطي نداشت قانوني                    يا روال درست و درموني

مد نبود هيچ تاكسي‌متري              درعوض بحث بود و بي‌مهري

داشت راننده از مسافر پاك                  دم به ساعت توقع ادراك

كه: چنين و چنان نكن مشدي    شيشه را امتحان نكن مشدي!

شيشه‌ بالابري كه مي‌بيني        هست يك شيء لوكس و تزئيني

گر به آن ور رويد هي با زور               زرت آن زود مي‌شود قمصور

صندلي‌ها اگر كه آنتيك است             از كرامات اين ترافيك است

پس سر جدتان در اين ماشين           در ترافيك بي‌خطر باشين!

تيغ بر سطح صندلي نزنيد                      ابر آن را ز داخلش نكنيد

غير از اين‌ها كه گفته آمد، باز           پشت هم قصه مي‌نمود آغاز

كه: گرفتارم و چنان و چنين              يا سر «مهر» رفته‌ام به اوين!

هم دم‌بخت، گل به‌سر دارم              هم قد و نيم  قد پسر دارم

خرج و دخلم نمي‌شود ميزان           مي‌شود هي سبيلم آويزان

خرج تعمير گاردان و دينام            پشت هم چاله‌هاي ناهنگام...

 

الغرض، زين قبيل خواهش بيش     داشت راننده از مسافر خويش

گريه زاري شخص راننده                   خاصه راننده‌هاي يك‌دنده

ختم مي‌شد به نرخ خون پدر              نرخ يك كورس راه زود‌گذر!

گر مسافر صبور بود و غني                   فبها در جوامع مدني،

ور كم انصاف بود و بدبرخورد    مي‌شد آخر ميانشان زد و خورد...

 

شكر ايزد كه اين مصيبت‌ها                   بوده توي بلاد جابلقا!

ما نداريم مشكل از اين باب       هست چون كار ما ز روی حساب

نه كسي اهل حقه و بامبول        نه كسي چانه مي‌زند سر پول

تاكسي‌متر حاضر و روشن            توي گرما: كولر، تو سرما: فن

شيشه بالابرا: اتوماتيك               درب صندوق عقب: پنوماتيك

زندگي‌ها: مسالمت آميز            هركس از حق‌خوري كند پرهيز

 

چون به تدبير «تاكسي‌راني»                  شد سرآمد برند ايراني

شد نكو فكر و گفته و رفتار                      «وقنا ربنا عذاب النار»

مرد رند

 

 

 

علیرضا بازدید : 54 یکشنبه 31 شهریور 1392 نظرات (0)

هست پست و مقام، خواب و خيال

اندر اين روزگار قحط رجال
اين مديران كه صاحب كلهند

به تو پست معاونت ندهند
نرسد هر كسي به حد نصاب

دارد اين پست ها حساب كتاب 
بايد البته بود بايسته

وانگهي كاردان و شايسته 
با مدير آشنا، به ضرس يقين

اهل يك فرقه ای، مضاف بر اين 
مدتی پيشتر، گرفته ژتون

نام فاميلی اش دهان پر كن
نيست در انتخاب آدم پاك

ابدا مدرك و سواد، ملاك 
بعد سالی كه پايه
 اش شد سفت

می شود دكترا براش گرفت 
شصت تا دستيار خواهد داشت

به تخصص چه كار خواهد داشت 
پست
 هاي كليدی مرسوم

هست مخصوص عده ای معلوم 
بعضا اين پست
 ها كه مرغوب است

می شود جابه جا و دست به دست 
ليكن اين پست
 ها، به شكل عجيب

نرسد مطلقا به غير و غريب
مثل ما را فرا نمي
 خوانند

چون ز ما بهتران فراوانند
آن كه رم زين رسوم نغز كند

بايد اصلا فرار مغز كند!

ابوالفضل زرویی

 

تعداد صفحات : 10

درباره ما
Profile Pic
سلام دوستان.من قصد دارم در این سایت به جمع آوری اشعار طنز از شاعران معاصر بپردازمو امیدوارم که شما نیز از ما حمایت کنید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    آیا عملکرد این وبلاگ را می پسندید؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 46
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 27
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 31
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 42
  • بازدید ماه : 35
  • بازدید سال : 386
  • بازدید کلی : 5,576
  • کدهای اختصاصی

    كد موسيقي براي وبلاگ

    هدایت به بالا

    کد هدایت به بالا

    کد آمارگیر

    تماس با ما
    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت
    کد جست و جوی گوگل پرتال جامع فرهنگی اطلاع رسانی راسخون