loading...
شعر طنز
علیرضا بازدید : 67 یکشنبه 31 شهریور 1392 نظرات (0)

خیال می کنم این بغض ناگهان شعر است

همین یقین فروخفته در گمان شعر است

 

همین که اشک مرا و تو را درآورده است

همین، همین دو سه تا تکه استخوان شعر است

 

همین که می رود از دست شهر، دست به دست

همین شقایق بی نام و بی نشان شعر است

 

چه حکمتی است در این وصفِ جمع ناشدنی

که هم زمان غمِ نان، شعر و بوی نان، شعر است

 

تو بی دلیل به دنبال شعر تازه مگرد

همین که می چکد از چشم آسمان شعر است

 

از این که دفتر شعرش هزار برگ شده است

بهار نه، به نظر می رسد خزان شعر است

 

به گوشه گوشه ی شهرم نوشته ام بیتی

تو رفته ای و سراپای اصفهان شعر است

 

خلاصه اینکه به فتوای شاعرانه ی من

زبان مشترکِ مردمِ جهان شعر است...

سعید بیابانکی

 

 

علیرضا بازدید : 65 یکشنبه 31 شهریور 1392 نظرات (0)

شنیدستم که استادی کهنسال

جوان دانشجویی را کرد دنبال

از آن سان دختران بد حجابی

که آدم را کند گمره حسابی

به فکر افتاد بنماید صوابی

کره برگیرد از آب گلابی

بر او باب هدایت برگشاید

به سبک خویش ارشادش نماید

به گیر انداخت وی را در کناری

به دام انداختش پشت چناری:

"سلام ای دختر باهوش و دانا

به چشم خواهری بسیار زیبا

نه اهل بخیه ام بنده نه هیزم

حجابت را رعایت کن عزیزم

به واقع حیف این زیبا رخت نیست؟

از جنبه به تو من می دهم بیست

چرا با این جوانان می پری تو؟

نیایی پیش من خیلی خری تو!

عزیزم نیستند این بچه ها مال

که دود از کنده برخیزد به هر حال

تو را تا بنده دیدم حال کردم

سپس تا این مکان دنبال کردم

زن و فرزند را از یاد بردم

به عمر قبلی ام افسوس خوردم

بیا محرم شویم آری، قَبِلتُ؟

نمایم صیغه ای جاری، قَبِلتُ؟

چودختر دید حرف عشق و بخت است

بفهمید اینکه کرم از این درخت است

بدو گفتا پلنگی یا که شیری

نمی خواهی شما گازم بگیری؟

برو ای عاشق پر روی ناشی

خری گم کرده ام شاید تو باشی!

تواستادی ولی بی پول هستی

نداری ثروت و مجهول هستی

ندارد کار تو آینده، دارد؟

تقاضایت عزیزم خنده دارد

درست است اینکه ایمانت ضعیف است

ولی شاگردتان ذاتش عفیف است

تو باید بر جوانان باشی الگو

برو از پیش چشمم می دهی بو!

بزد بر کله او لنگه کفشی

کشید از عمق جان جیغ بنفشی

به واقع ضرب شست او خفن بود

نبود او دختر، آری شیرزن بود

به خاک افتاد استاد نظر باز

و دختر شادوخندان کرد پرواز!

چه خوش گفته است عمران صلاحی

-که بارد نور بر قبرش الهی-:

"بلی شیر است و خیلی دیر زاید

ولی وقتی بزاید شیر زاید

عباس احمدی

 

 

علیرضا بازدید : 31 یکشنبه 31 شهریور 1392 نظرات (0)

تا به دکّان تو بنهادم پای

طبع‌ من در طرب آمد، مشدی!

بهر تبریک به ما نسیه بده!

روز شعر و ادب آمد، مشدی!

*

ای تو فخر و شرفِ  بقّالی!

چون بهشت است دکانِ عالی!

ای که توپی ز لحاظ مالی

شاعری دلشده ، جیبش خالی -

از برای طلب آمد،مشدی!

روز شعر و ادب آمد، مشدی!

*

دوش دیدم که سر کوی شما

شعر خواندم ز گل روی شما

از خَمِ سِبلَت و ابروی شما!

بعد بهر صله از سوی شما-

نیم کیلو رطب آمد، مشدی!

روز شعر و ادب آمد، مشدی!

*

لطف کن خواب مرا کن تعبیر

من نخواهم صله بهر تقدیر

نسیه ما را بده و سفته بگیر!

که ز فقر این دلِ رنجورِ حقیر -

سخت در تاب و تب آمد، مشدی!

روز شعر و ادب آمد، مشدی!

*

تا که اشعار مرا  بشنفتی

گفتی: «احسنت عمو،گل گفتی!»

بحث نسیه چو رسید آشفتی

ذرّه‌ای  کشک ندادی مفتی

از تو ما را عجب آمد، مشدی!

روز شعر و ادب آمد، مشدی!

*

شخص مسئول چه انگاشت مرا؟

«لوح» در خانه  بینباشت مرا!

حاصلی کو ز  نکوداشت مرا؟

کاش می‌داد کمی چاشت مرا!

غصّۀ نانِ شب آمد، مشدی!

روز شعر و ادب آمد، مشدی!

سعید سلیمان پور

 

 

تعداد صفحات : 10

درباره ما
Profile Pic
سلام دوستان.من قصد دارم در این سایت به جمع آوری اشعار طنز از شاعران معاصر بپردازمو امیدوارم که شما نیز از ما حمایت کنید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    آیا عملکرد این وبلاگ را می پسندید؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 46
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 23
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 26
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 37
  • بازدید ماه : 30
  • بازدید سال : 381
  • بازدید کلی : 5,571
  • کدهای اختصاصی

    كد موسيقي براي وبلاگ

    هدایت به بالا

    کد هدایت به بالا

    کد آمارگیر

    تماس با ما
    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت
    کد جست و جوی گوگل پرتال جامع فرهنگی اطلاع رسانی راسخون